بارون میومد ...
برگشتی بهم گفتی نگاش نکن ... مال منه ...
منم واس درآوردن لج تو زل زدم به پنجره ...
کتابمو برداشتی توش نوشتی :
ماهو ازم گرفتی ...
با بارونم کاری نداشته باش ... :|
(من ماهو ازت نگرفتم ... ولی باشه ... با بارونت کاری ندارم ...)
.
.
خیلی هوای بدیه ... حال و هوای بدیه ...
...
همینطور که وقتی هستی
ذهنم از هر چیزی تو دنیا آزاد میشه ،
برعکسشم هست ...
وقتی نیستی ،
درگیر همه چیز میشه ...
عاهنگ ...
خاطره ...
گریه ...
خواب ...
قرص ...
یه دفتر برا نوشتن حرفام ...
یه سره درس خوندن ...
وبلاگ نویسی ...
میدونی؟!
وقتی هستی به هیچ کدومشون نیاز ندارم انگار ...
ولی همه شون وقتی هستن که تو نیستی ....
میان منو احاطه میکنن ...
له میکنن
نابود میکنن
روانی میکنن ...
.
.
باش ...
یه کم باش ...
یه کم...
.: Weblog Themes By Pichak :.